امسال تحویل سال ساعت دو و 50 دقیقه نیمه شب بود حالا بماند که چه جوری با رهام سفره هفت سین چیدیم و بقیه کارها!
ما که از خستگی نمی تونستیم بیدار بشینیم، ساعت گذاشتیم تا ده دقیقه قبل از تحویل سال بیدار بشیم، زنگ ساعت رهام رو هم بیدار کرد، بداخلاق و غرغر کنان بیدار شد و داشت تو بغل من شیر میخورد که سال تحویل شد ما هم خوشحال چراغ و تلویزیون و شمعها رو روشن کرده بودیم خب عیده دیگه مگه چیه! دیگه پرهام که اومد عکس بگیره جیغ و داد رهام رفت هوا که یعنی بابا نمیفهمین میخوام بخوابم! درنتیجه ما هم کاسه کوزه رو جمع کردیم و بعد از خواباندن رهام رفتیم خوابیدیم و حتی یادمون رفت مراسم عیدی رو انجام بدیم!
صبح که شد رفتیم عید دیدنی اول خونه خاله ها، خیلی برای رهام جالب بود جوری که ده دقیقه مثل آقاها روی مبل نشست و زیاد تکون نخورد! خلاصه رهام فهمید که چه جایی میره یا کسی میاد باید دلبری کنه و نگو از عیدی گرفتن که چقدر خوش میگذره و ابراز احساسات میکنه حتی اگه پول باشه!
ما که از خستگی نمی تونستیم بیدار بشینیم، ساعت گذاشتیم تا ده دقیقه قبل از تحویل سال بیدار بشیم، زنگ ساعت رهام رو هم بیدار کرد، بداخلاق و غرغر کنان بیدار شد و داشت تو بغل من شیر میخورد که سال تحویل شد ما هم خوشحال چراغ و تلویزیون و شمعها رو روشن کرده بودیم خب عیده دیگه مگه چیه! دیگه پرهام که اومد عکس بگیره جیغ و داد رهام رفت هوا که یعنی بابا نمیفهمین میخوام بخوابم! درنتیجه ما هم کاسه کوزه رو جمع کردیم و بعد از خواباندن رهام رفتیم خوابیدیم و حتی یادمون رفت مراسم عیدی رو انجام بدیم!
صبح که شد رفتیم عید دیدنی اول خونه خاله ها، خیلی برای رهام جالب بود جوری که ده دقیقه مثل آقاها روی مبل نشست و زیاد تکون نخورد! خلاصه رهام فهمید که چه جایی میره یا کسی میاد باید دلبری کنه و نگو از عیدی گرفتن که چقدر خوش میگذره و ابراز احساسات میکنه حتی اگه پول باشه!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر