Lilypie Second Birthday tickers

Lilypie Second Birthday tickers

۱۳۹۰ آبان ۴, چهارشنبه

شیر پاستوریزه

رهام بالاخره شیر پاستوریزه میخوره یا بهتر بگم بهش میدیم از هفتم شهریور شروع کردیم توی فنجان آبی که میخوره یک کم شیر ریختیم بعد به تدریج نسبت شیر به آب را زیاد کردیم الان که چهار هفته گذشته دیگه شیر خالی میخوره خیلی هم دوست داره ولی میگیم آب، البته رهام به تمام مایعات میگه آب. فقط میترسیم که بهش آب بدیم ذائقه اش تغییر کنه! الان حداقل در روز پانصد سی سی میخوره تازه از وقتی که شیر میخوره شبها هم بهتر میخوابه حتی بعضی شبها تا شش و هفت صبح یکسره میخوابه. 

۱۳۹۰ آبان ۲, دوشنبه

شیطنت

رهام به قدری شیطون شده که دیگر برای غذا خوردن روی صندلی نمیمونه و مجبوریم در حال دویدن و شیطنت و بازی بهش غذا بدیم، واقعا دیدنیه!
پانتومیمش هم خوب شده برای اینکه حرفش را به ما حالی بکنه اداش رو در میاره!

۱۳۹۰ مهر ۱۹, سه‌شنبه

راه رفتن

رهام خودش به تنهایی و به خوبی راه میره یا بهتر بگم میدود، به راحتی خم میشه و هر چیزی رو برمیداره و عاشق بار بردنه حتی وسایل سنگین مثل بطری آب و ... .
دو سه روزه خیلی بیتابی میکنه و دوباره آب از دهانش سرازیره فکر کنم داره دندان جدید در میاره! خدا به خیر کنه با غذا خوردنش.
راستی به جز چشمک و بای بای و بوس فرستادن یاد گرفته که دست بده، قلقلک هم یاد گرفته و میگه قللللللللل! 

۱۳۹۰ شهریور ۵, شنبه

بعد از یک سالگی

یکی از بازیهای مورد علاقه رهام

لم دادن بعد از شام خیلی حال میده

بهترین مدل خوابیدن این روزها

آماده بیرون رفتن
برنامه این روزهای رهام عبارت است از:
- شب تا صبح دو بار شیرخوردن که معمولا نزدیک صبح است بعد از ساعت چهار و قبل از ساعت هشت.
- صبحانه حدود سلعت ده صبح ( کورن فلکس، نان و کره و خرما، نان و حلوا ارده، نان تست تخم مرغی و ...) ولی معمولا خیلی به زحمت میخوره.
- حدود ساعت یک ناهار ( حدود پنج قاشق غذاخوری از غذاش + یک عدد پنیر کیبی + یک قاشق ماست)
- حدود ساعت پنج عصرانه ( موز، خرما، نان و پنیر، شکلات و ...) البته خیلی کم با کلی بازی.
- یک بار یا ماکزیمم دو بار شیر مامان بین ناهار تا شام.
- حدود ساعت نه شام ( حدود پنج قاشق غذاخوری از غذاش + کنجد + یک عدد پنیر کیبی + یک قاشق ماست).
- یک یا دو بار شیر مامان قبل از خواب (البته بعضی وقتها شب چره هم میخوره مثلا از غذای ما).
- حدود ساعت 12 شب هم خواب.
هنوز خودش تنهایی راه نمیره، مگر اینکه حواسش نباشه و دو قدمی بره. کلمات بیشتری رو نصفه نیمه میگه ( مامان ، بابا، آب، به به، جیک جیک، تیک تاک (ساعت)، تیک (دوربین)، عک (عکس)، ده، هاپ، اب (اسب)، دد (بیرون)، دا (دایی)، نه، پا، د (دست)، دا (داغ)، جیز، قو قو ( قوقولی قوقو)، داک ( duck )، ت ( teddy )، لا (لا لا)، د (دست)، توپ ) 
از هنرهای دیگه اینکه دست دسی میکنه، چشمک میزنه و بوس میفرسته.
موقع غذا خوردن هم هر وقت سیر میشه دست میزنه.

یک سالگی

بیشتر از دو ماهه که نتونستم چیزی بنویسم چون 1-کارم زیاد بوده 2- همه فیلتر شکنهام خراب میشه ؟
با همه این احوال رهام یک ساله شد برای تولدش مادربزرگ ها و پدربزرگ ها و خاله ها و دایی و عمه ها آمدند و خیلی بهش خوش گذشت. کادوها عبارت بودند از : 
-از طرف مامان و بابا: یک کشتی نوح که خودش تو اسباب بازی فروشی (نی نی گامبو) انتخاب کرد.
-از طرف دایی: یک ماشین آئودی سفید که فکر کنم تا بعد از دو سالگی نتونه استفاده کنه آخه پایش به پدال نمیرسه!
-از طرف مامان پری: یک قطار گنده + یک لگو گنده
-از طرف مامانی و بابا منصور: دو میلیون تومان پول که البته مامان به 4.5 سکه تبدیلش کرد.
- از طرف مامان مهوش و بابا مرتضی: یک سکه.
-از طرف عمه ها و خاله مصی: یک تخته که نقاشی بکشه.
-از طرف خاله مریم: یک بلوز و شلوار راحتی.
-از طرف خاله زهره: یک تی شرت خوشگل.
خلاصه رهام کلی جولان داد و خیلی بهش خوش گذشت.
روش خواباندن رهام

رهام در استخر بادی روی بالکن (عشق آب بازی)


۱۳۹۰ مرداد ۷, جمعه

عروسی دایی

چهارشنبه پنجم مرداد ماه (1390) عروسی دایی و خاله نیلوفر بود. ما از ساعت شش عصر در محل حاضر بودیم و فکر کردیم رهام توی راه میخوابه ولی ای بابا رهام قشنگ فهمیده بود که یک خبری هست. توی باغ اولش همه چیز برای رهام جالب و تعجب برانگیز بود و فقط با انگشت اشاره میکرد و میگفت اٍ اٍ اٍ . مریم خانموم هم اومده بود که رهام رو نگه داره خداییش دستش درد نکنه اگه نبود ما هلاک میشدیم نه اینکه رهام اذیت بکنه ولی تمام مدت بغل کردنش، غذاش، خواباندنش و .... . خدارو شکر رهام از سر و صدا و جمعیت اصلا ناراحت نشد خوشش هم اومده بود کلی رقصید اصلا رقص دو انگشتی رو از همون شب یاد گرفته. 
تازه شام خودش رو هم نخورد و به جاش کباب کوبیده خورد و شکلات و پاستیل!
تا ساعت دو نصف شب هم که اومدیم خونه اصلا شیر نخورد یا مامان بهش نداد! 

۱۳۹۰ خرداد ۳۰, دوشنبه

بدغذایی

دوباره دوره بدغذایی رهام است، حدود ده روزی میشه که به سختی غذا میخوره با بازی و کلی ادا، اول فکر کردیم شاید مال دندانش است ولی الان دیگه باید لوسی باشه!

۱۳۹۰ خرداد ۲۹, یکشنبه

واکر

برای رهام یک واکر خریدیم ولی آنقدر تند میرفت که مجبور شدم دو تا از چرخهایش رو جوراب بکشم تا آرومتر بره!
یک چند روزی هم سرما خورده بود سه روز شربت سرماخوردگی دادیم آبریزشش قطع شد ولی کلا بیشتر از یک هفته طول کشید تا خوب خوب یشه.
دندان سومش هم 25 خرداد درآمد (دندان بالا سمت چپ کنار وسطی)
راستی بشکن یک دستی هم میزنه، کلاغ پر هم خیلی دوست داره! میگه قلاغ پر!

۱۳۹۰ خرداد ۸, یکشنبه

دست دسی

چند روزی میشه که رهام یاد گرفته دست بزنه، حالا دیگه مطربیش کامل شده هم میرقصه هم دست میزنه!

۱۳۹۰ خرداد ۲, دوشنبه

نه ماهگی

تقریبا دو هفته از نه ماهه شدن رهام میگذرد، بعد از نه ماهگی خیلی تغییر کرده! شخصیت پیدا کرده، بهتر ارتباط برقرار میکنه و خلاصه یک دفعه خیلی بزرگتر شده.
الان میتونه مبل رو بگیره و بغل به بغل خودش راه بره البته به شرطی که اسباب بازیهاش رو روی مبل به فاصله بچینم که انگیزه داشته باشه (براش سیب میچینم) هنوزخیلی هم یواش میره! خب تازه نه ماهشه!
لثه بالاش داره اذیتش میکنه خداکنه زودتر دندانهای بالایی هم در بیاد، دوباره  بد غذا هم شده یعنی قاشق رو نمی خواد لابد اذیتش میکنه! 

۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۸, یکشنبه

دندان دوم

دومین دندان رهام پنج شنبه (15/02/90) درآمد، دندان فک پایین سمت راست، خیلی بامزه شده یک دندان بلندتر و یکی کوتاهتر.
دیشب رهام برای اولین بارغذای بیرونی خورد اونم چی! پیتزا! ظاهرا خیلی هم دوست داشت. 

۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۲, دوشنبه

معایب دندان درآوردن

1- قاشق رو با دندون میگیره و میخواهد بجوه، خیلی غذا دادن بهش راحت بود دیگه چی شده!
2- دو روزه موقع شیر خوردن گاز میگیره انگار میخواهد دندونش رو امتحان کنه! زیرزیرکی هم نگاه میکنه و میخنده!

۱۳۹۰ اردیبهشت ۳, شنبه

دندان

اولین دندان رهام دیروز درآمد (هشت ماه و دوازده روزگی)، دندان فک پایین سمت چپ، دیگه رهام بی دندون نیست فقط بی سواد است!

۱۳۹۰ فروردین ۳۱, چهارشنبه

کارهای جدید

رهام دیروز دو تا کار جدید کرد، یکی اینکه از حالت خوابیده خودش بدون کمک نشست و دیگه اینکه توی تخت خودش اول بامپرها رو گرفت بعد یک کم که روی زانو بلند شد با دست لبه تخت رو گرفت و ایستاد! خدا بخیر کنه! فکر کنم تا چند وقت دیگه بتونه از تختش بیاد بیرون!

۱۳۹۰ فروردین ۳۰, سه‌شنبه

برنامه روزانه

رهام الان هشت  ماه و ده روزه است و برنامه روزانه اش اینطوریه:
-بین 7-8 صبح بیدار شدن و شیر خوردن
-بین 9-10 دوباره شیر خوردن تا مامان بره سر کار شاید هم بخوابه
-حدود 11 شاید یک خرما یا کمی موز یا پنیر بخوره اگر با شیر قبلی نخوابیده باشه این موقع میخوابه
-حدود 1 ناهار (سوپ سفت + ماست)
-حدود 2.5 شیر
-بین 4-5 دوباره شیر و خوابیدن
-بین 6-7 بیدار شدن که یا دوباره شیر میخوره یا یک کمی عصرانه (مثل نان و مربا، سیب، سرلاک و ...بستگی داره آقا چی میل داشته باشن!)
-حدود 9 شام (سوپ سفت + ماست) بعد با شام مامان و بابا هم غذاهای انگشتی رو خودش میخوره (مثل تکه های سیب زمینی، هویج، پاستا، پنیر و ...)
- حدود 10.5 شیر خوردن
-11 شیر خوردن و خوابیدن که ممکنه تا ساعت 12 طول بکشه
-حدود 2.5 نصف شب بیدار شدن و شیر خوردن
-حدود 4.5 نصف شب بیدار شدن و شیر خوردن

۱۳۹۰ فروردین ۲۸, یکشنبه

مریض شدن

رهام درست یک روز پس از تولد هشت ماهگی تب کرد، شب تبش رفت بالا و با شیاف و پاشویه و لگن آب و ... خلاصه بعد از یک ساعت پایین آمد. بردیمش بیمارستان دی پیش دکتر پروند ظاهرا ویروس روزوإلا گرفته که آثارش فقط تب است و گاهی دانه روی پوست که خدا روشکر رهام دانه نزد ولی یک هفته اصلا اشتها نداشت و تقریبا هیچی جز شیر نخورد الان یک کم بهتر شده ولی فکر کنم کمی سرما خورده چون بینیش میگیره ، عطسه و سرفه هم میکنه ضمنا چشمهایش هم ترشح داره! طفلی خیلی گناه داره خدا کنه زودتر خوب بشه.
راستی رهام چهار دست و پا میره ممثل فشفشفه! از چهار دست و پا شدن و برداشتن یک دست شروع کرد و ظرف سه روز خوب خوب میره دیگه باید چهار چشمی مواظبش بود چون عشق ریشه فرش داره و غافل بشی ریشه ها رو خورده با اینکه همه را چسب زدیم ولی اصلا فایده نداره! 

۱۳۹۰ فروردین ۸, دوشنبه

نخستین سفر

از روز دوم عید شروع کردیم بار و بندیل جمع کردن و بالاخره روز سوم نزدیکیهای ظهر با کمک مامان و بابا روانه سفر شدیم، رهام اولش یک ساعت خوابید ضمنا اولین باری بود که توی صندلیش به مدت طولانی قرار بود بشینه! بعد از بیدار شدن تا مدتی سرگرم بود ولی بعد دیگه نق نق ها شروع شد میخواست جلو پیش پرهام باشه و به فرمان دست بزنه ولی نمیشه که! وسطهای راه (سواد کوه) پی پی هم کرد جوری که غیر از لباسها جورابهایش هم کثیف شده بود با یک شامورتی بازی توی ماشین عوضش کردیم ولی بیچاره رسیدیم گرگان جوش زد. بالاخره غروب رسیدیم گرگان و حالا تازه اول ماجراها بود که به شلوغی عادت کنه، غذا بخوره و ... ، بیچاره پرهام میبردش توی اتاق و خودش بهش غذا میداد. خلاصه پرهام و من هلاک شدیم تا آب تو دل رهام تکون نخوره و یک وقت مریض نشه! برگشتنه رهام خسته بود اینقدر که آدمهای جدید دیده بود و این ور و اون ور رفته بود جوری که بیشتر راه برگشت رو خوابید و زیاد اذیت نکرد و ما به سلامت غروب روز ششم برگشتیم تهران. همان شب مامان و بابا آمدند خانه ما دیگه رهام از خوشحالی دیدنشون به ویژه بابا چه کار کرد!  

۱۳۹۰ فروردین ۲, سه‌شنبه

نخستین نوروز

امسال تحویل سال ساعت دو و 50 دقیقه نیمه شب بود حالا بماند که چه جوری با رهام سفره هفت سین چیدیم و بقیه کارها!
ما که از خستگی نمی تونستیم بیدار بشینیم، ساعت گذاشتیم تا ده دقیقه قبل از تحویل سال بیدار بشیم، زنگ ساعت رهام رو هم بیدار کرد، بداخلاق و غرغر کنان بیدار شد و داشت تو بغل من شیر میخورد که سال تحویل شد ما هم خوشحال چراغ و تلویزیون و شمعها رو روشن کرده بودیم خب عیده دیگه مگه چیه! دیگه پرهام که اومد عکس بگیره جیغ و داد رهام رفت هوا که یعنی بابا نمیفهمین میخوام بخوابم! درنتیجه ما هم کاسه کوزه رو جمع کردیم و بعد از خواباندن رهام رفتیم خوابیدیم و حتی یادمون رفت مراسم عیدی رو انجام بدیم!
صبح که شد رفتیم عید دیدنی اول خونه خاله ها، خیلی برای رهام جالب بود جوری که ده دقیقه مثل آقاها روی مبل نشست و زیاد تکون نخورد! خلاصه رهام فهمید که چه جایی میره یا کسی میاد باید دلبری کنه و نگو از عیدی گرفتن که چقدر خوش میگذره و ابراز احساسات میکنه حتی اگه پول باشه!

۱۳۸۹ اسفند ۱۶, دوشنبه

پنیر

رهام دیشب برای اولین بار پنیر خورد فکر کنم که دوست داشت چون یک تکه از پنیر کیبی رو کامل خورد! نوش جونش
کلا غذا خوردنش بهتر شده ولی باید متنوع باشه و کم کم حوصله نداره یک دفعه به اندازه یک وعده کامل بخوره، الان غیر از سوپ و فرنی و حریره بادام، موز و خرما و ماست و پنیر و سیب هم می خوره، نان هم اگر بخوره دیگه کامل می شه!
نشستنش خیلی بهتر شده ولی تنها حوصله نداره بشینه و بازی کنه یکی باید باهاش بازی بکنه، بهترین بازی این روزها هم دالی بازیه! خیلی بازی جالبیه حتی اگر تمام روز رو بازی کنه، راستی رقص هم دوست داره تانگو با یک نفر دیگه! موقع رقصیدن از خوشحالی ریسه میره.  

۱۳۸۹ اسفند ۴, چهارشنبه

واکسن شش ماهگی

چهارشنبه صبح رهام  بردیم خانه بهداشت شیبانی برای تزریق واکسنهای شش ماهگی، طفلکی زیاد داد و قال نکرد ولی از پیش از ظهر تب کرد تب بالا، پایین هم نمی آمد! شربت پروفن بهش می دادیم بعد از 2 ساعت شیاف استامینوفن هم گذاشتیم باز تب کنترل نمی شد دیگه پاشویه و لگن آب و وان هم فایده نداشت تا وقتی توی آب بود تب می آمد پایین تا از آب می آوردیمش بیرون می رفت بالا (نزدیک 40) دیگه دکتر پروند گفت بیارین که اگه لازم باشه آمپول دگزامتازون تزریق کنن که خدا رو شکر لازم نشد ولی طفلی تا پنجشنبه صبح که مرتب تب داشت و حالش هم به هم خورد ولی پنجشنبه تب کمتر شد و جمع صبح دیگه کامل قطع شد طفلی کلی لاغر شد و بد خلق تازه از دوشنبه به حال عادیش برگشته .
رهام فعلا سوپ با گوشت رو بیشتر از مرغ دوست داره البته نه اینکه با اشتها بخوره، دردسرش کمتره!
خیلی بامزه اس داره تمرین خوردن و قورت دادن می کنه هر چیز جدیدی رو اول نمی تونه بخوره بعد از یکی دو بار (وعده) کم کم یاد می گیره چیکار بکنه!

۱۳۸۹ بهمن ۲۵, دوشنبه

شش ماهگی

رهام شش ماهه شده، حالا دیگه به جز شیر، فرنی و حریره بادام و سوپ ساده میتونه بخوره ولی چه جوری بهش بدیم بخوره ماجراست با بازی و شکلک و دلقک بازی!
فعلا فرنی و حریره بادام را بهتر از سوپ دوست داره حق هم داره سوپش (آب مرغ +برنج+هویج) خیلی بد مزه است.
یک کم بدون کمک می شینه ولی بعد دو دقیقه خودش رو پرت می کنه به یه طرفی!
غریبی زیاد نمی کنه مگه دیگه چی بشه، بغل هم دوست نداره فقط پاهاش رو زمین باشه و بپره!
هنوز سینه خیز هم نمیره، دندون هم نداره!
مجرای اشکی چشم چپ رهام هم باز شده و حالا دیگه هر دو چشمش خوب خوبه.

۱۳۸۹ بهمن ۱۲, سه‌شنبه

رورؤک

شنبه برای اولین بار رهام رو نشوندیم توی رورؤک، برای 2-3 دقیقه ، هنوز یاد نگرفته که دقیقا چه کاری باید بکنه وقتی ناخودآگاه پا میزنه و حرکت میکنه (البته فقط روی سرامیک) هم ذوق میکنه هم گیج میشه، هنوز بیشتر از 5 دقیقه تمرین نکرده، کم کم یاد می گیره ولی فکر کنم تنبل باشه آخه هنوز نمیشینه!

۱۳۸۹ بهمن ۱۰, یکشنبه

رژیم لاغری

رهام دوباره رژیم گرفته! شیشه که اصلا نمی گیره (شیر خشک که هیچ، شیر دوشیده را هم نمی خوره) شیر مادر هم با ناز و عشوه و هزار تا بازی!  

۱۳۸۹ بهمن ۴, دوشنبه

عمه رفت

امروز صبح عمه پرنا برگشت سوئد، تا تعطیلات بعدی که بتونه بیاد شاید رهام تا اون موقع راه بره!
این روزها رهام با کتاب شیر می خوره باید یک کتابشو براش ورق بزنم و بخونم تا آقا شیر بخوره!

۱۳۸۹ دی ۲۷, دوشنبه

برنامه روزانه

این روزها برنامه رهام اینطوریه:
بین 7-8 بیدار شدن و شیر خوردن
بین 8-10 بازی و سرلاک خوردن
حدود 10 شیر خوردن و خوابیدن بعض وقتها 10 دقیقه بعضی وقتها هم 2 ساعت
حدود 12 شیر خوردن
بین 12-1 بازی کردن
بین 1-2 شیر خوردن و خوابیدن
2 به بعد بازی و در فواصلش شیر خوردن
حدود 6-7 خوابیدن
7 به بعد بازی و در فواصلش شیر و سرلاک خوردن
11 به بعد آمادگی برای خوابیدن و شیر خوردن آخر شب که معمولا تا ساعت 12 طول می کشه
حدود 2-3 نصف شب شیر خوردن شبانه
رهام معمولا ده بار در شبانه روز شیر می خوره و وقتی بیدار باشه فواصلش بیشتر از 2 ساعت نیست.
بازی جدید هم سرلاک بازی است که فوت کنه بیرون، بپاشه، بریزه و خلاصه نخوره! 

۱۳۸۹ دی ۲۲, چهارشنبه

پنج ماهگی

رهام پنج ماهه شد، هورا! حالا می تون کم کم سرلاک برنج رو شروع کنه، دو سه دفعه یه مقدار کم و خیلی رقیق بهش دادیم فکر کنم دوست داشته باشه اصلا قاشق رو دوست داره. با کمک هم می تونه بشینه و توی کریرش برای مدت کم تحمل می کنه تا بازی کنه یا کارتون ببینه! دیگر خوابیدن رو دوست نداره و تنها در play mat  نمی مونه

۱۳۸۹ دی ۱۳, دوشنبه

عکاسی

راستی به پیشنهاد دکتر سماعی از سر رهام عکسبرداری شد البته خیلی سختش بود و کلی بچه جیغ زد ولی خدا رو شکر مساله ای نداشت وخیالمون راحت شد

۱۳۸۹ دی ۱۲, یکشنبه

لوسی

رهام می خواهد تمام توجه ها رو جلب کنه، بغل هر کسی باشه آن یکی رو نگاه می کنه و لبخند می زنه حتی به غش غش خندیدن متوصل می شه تا بهش توجه کنن
الان دیگر راحت غلت می زنه البته باید دور بگیره ولی شبها بیشتر دمر می خوابه
استفاده از دستهاش هم خیلی بهتر شده درسته که از سه ماهگی دستهاشو برای گرفتن چیزها دراز می کرده ولی الان خیلی هدفدار و بهتر شده و می تونه اسباب بازی هاشو بگیره و بلند کنه البته هدف نهایی خوردنشونه
هنوز هم سخت شیر می خوره و اصلا شیر خشک نمی خوره